همه اون کارهایی که منتظر بودم انجام بدهی
چند روز پیش نوشتم، آوینای من، مامان گلم (که معمولا توی خونه اینطوری صداش می کنم : آوین گل بهاری ) میگه مامان و روپاهاش وای میایسته فرداش شیطون بلا دست منو گرفته بود و لی لی حوضک می خواست بگه قربونش برم نمی تونه حرف بزنه فقط اداشو در میاورد و به من نگاه می کرد تا من بگم داشت قلبم وایمیایستاد و بعدش همه اسباب بازیهاشو که من دوست داشتم خودش...
نویسنده :
مامان آوینا
11:51